سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریبستان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عشق

    نظر

چشم

 

دخترک کوری نامزدی داشت ،


آنها همدیگر را خیلی دوست داشتند.



روزی دخترک آرزو کرد که ایکاش چشم  داشتم و می توانستم او را ببینم .


یکروز کسی به دخترک چشم هدیه کرد ،


 او دیگر میتوانست ببیند .


رفت پیش نامزدش و دید که اوکور است ،


دل سرد شد و خواست که اورا ترک کند ،


پسرک قبول کرد


به او گفت :فقط ازتو خواهشی دارم .


دخترک گفت :بگو


 پسرک گفت :


گلم مواظب چشمهای من باش